Web Analytics Made Easy - Statcounter

شاید شما هم از کسانی باشید که در صفحات بازیگران سینما و تلویزیون، با تبلیغات صفحات مزون‌ها یا طراحان مد و لباس روبه‌رو شده باشید و شباهت یا تفاوت طرح‌هایی که استفاده می‌کنند با پوشاک تهیه‌شده تولیدی‌ها و موجود در بازار توجه‌تان را جلب کرده باشد.

درادامه گزارش قبلی، به‌دنبال برخی از این مزون‌ها رفتیم تا هم از رابطه آن‌ها با سلبریتی‌ها بپرسیم و هم از کم‌وکیف ارتباطشان با تولیدی‌های انبوه پوشاک مطلع شویم.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

در‌این‌میان، مسائل دیگری هم درباره مشکلات طراحی لباس در ایران و محدودیت‌های پوشش مطرح شد که از اختلاف نگاه جالبی در بین طراحان حکایت می‌کند.

مشارکت بازیگران در تبلیغات

از میان طراحان لباس و مزوندارانی که با آن‌ها تماس گرفتیم، برخی‌شان به تشریح شکل ارتباطشان با بازیگران مایل نبودند. با‌این‌حال، یکی از این طراحان که از ما خواست نامش را ذکر نکنیم، گفت: «معمولا پولی دریافت نمی‌شود و دو طرف باهم کنار می‌آیند». او اضافه می‌کند: «تبلیغات طرح‌های خودش در میان این بازیگران هم به این شکل بوده که اکثرا به‌طور چهره‌به‌چهره از بازیگری به بازیگر دیگر معرفی شده و نوعی ارتباط دوستانه، محرک اصلی تبلیغات بوده است».

بااین‌حال، خانمی از طراحانی که تصویر چند نفر از بازیگران را در صفحه اینستاگرام مزونش قرار داده، درباره چگونگی ارتباط میان طراحان لباس و بازیگران می‌گوید: «درباره بازیگرانی که با آن‌ها کار کرده‌ام، این‌طور بوده که خودشان طرح‌ها را روی صفحه دیده و پسندیده‌اند؛ مثلا خانم سوگل طهماسبی به‌غیر از کار‌های قبلی، اخیرا هم کار طراحی لباس عروسی پوشیده‌اش را به مزون من سپرده؛ چون معتقد بود به‌دلیل اینکه بازیگر است، شاید در مرکز توجه باشد و می‌خواست طراحی لباسش پوشیده باشد». او درباره مدل همکاری اضافه می‌کند: «شکل همکاری کلا به این صورت است که من از هزینه کار صرف‌نظر می‌کنم و در ازای آن، بازیگر هم تبلیغات مزون را برعهده می‌گیرد و مثلا عکس خودش را با آن لباس در صفحه‌اش می‌گذارد.

البته، برخی هم متفاوت هستند؛ مثلا خانم رعنا آزادی‌ور خیلی از من خرید کرده؛ اما تمام هزینه را پرداخت کرده و تبلیغاتی هم برای من نکرده است». درباره انواع مختلف ارتباط طراحان و مزون‌ها با بازیگران از او می‌پرسیم و پاسخ می‌دهد: «تا جایی‌که می‌دانم، اکثر بازیگران چیزی پرداخت نمی‌کنند و در تماس با مزون‌ها پیشنهاد می‌دهند که درصورت همکاری، آن‌ها هم برایشان تبلیغات کنند».

اوضاع عجیب مدلینگ

همین موضوع بهانه‌ای می‌شود تا از آن‌ها درباره تبلیغات مد و لباس در اینستاگرام و کسب‌وکار جدید مدل‌ها جویا شویم. یکی دیگر از این مزونداران درباره شیوه تبلیغات و مدلینگ در اینستاگرامش می‌گوید: «در پیج خودِ من، اکثر تصاویر این‌طور عکاسی شده‌اند که صورتشان پیدا نباشد. اتفاقا مشتریان هم کامنت‌های بامزه‌ای می‌گذارند و مثلا می‌پرسند مگر صورت زشتی داری که آن را نمایش نمی‌دهی یا مثلا چه مشکلی هست که فقط از پشت‌سر عکس می‌اندازی؟ بااین‌حال، اهمیتی نمی‌دهیم؛ چون بالاخره در جامعه‌ای اسلامی زندگی می‌کنیم و محدودیت‌هایی را پذیرفته‌ایم و مجبوریم تابع باشیم».

خانم سهیلا زهدی این مسأله را از زاویه انتقادی طرح می‌کند و می‌افزاید: «این انتقادم بدین‌دلیل است که خودِ من خیلی دچار این تضاد می‌شوم که چطور مثلا در خیابان روی بیلبوردی بزرگ، عکس دو بازیگر را درحالی‌که کالایی تبلیغ می‌کنند، بدون مشکل بالا می‌برد؛ اما در صفحه اینستاگرام مزون، تبلیغات لباس آن هم با پوشش کامل مشکل دارد؟» او درادامه راهکار خودش را این‌طور ارائه می‌دهد: «به‌نظر من، اگر پوشش کامل باشد و مسأله‌ای در چهره و کلیت مدل نباشد، نباید مانعی بگذاریم. به‌هرحال، به‌عنوان طراح دوست دارم حتی شلواری که طراحی می‌کنم، به‌نوعی نشان بدهم یا اصطلاحا دیسپلی کنم. روی تن مانکن بی‌جان که اصلا جزئیات و قوت کار نشان داده نمی‌شود و بالاخره ترجیح می‌دهیم با مدل زنده کار کنیم. به‌هرحال، این مسائل در بحث مد و فشن در کشور ما مطرح است و باید چاره‌ای برای آن اندیشید». او یادآور می‌شود که طبق قواعد، طراحان به نمایش چهره مدل‌ها مجاز نیستند. باوجوداین، جست‌وجویی کوتاه در صفحه بسیاری از طراحانی که عبارات «زیرنظر کارگروه مد و لباس کشور» یا «تابع موازین جمهوری اسلامی» را هم درج کرده‌اند، به شما نشان خواهد داد تعداد درخورتوجهی از آن‌ها، به این قاعده نیز پایبند نیستند.

شوخی با عبارت «تابع موازین»

موضوع مدلینگ داستان دامنه‌داری است که در فقدان جهت‌دهی فرهنگی و نظارت قانونی و حقوقی، هنوز ابعاد آن در کشور مشخص نیست. این موضوع را از طراحی جویا می‌شویم که مدل‌هایش بدون صورت، اما با پوشش غیرعرفی و غیرشرعی در تبلیغات ظاهر شده‌اند. از این طراح که خواست نامش فاش نشود، پرسیدیم چرا با وجود درج عبارت «تابع موازین جمهوری اسلامی» حدود پوشش را در طراحی‌هایش لحاظ نمی‌کند. او پاسخ می‌دهد: «این‌هایی که می‌بینید، به‌عنوان لباس منزل دوخته و استفاده می‌شود». بااین‌حال، مسأله آن است که در صفحه او، این لباس‌ها با نام «مانتو» فروخته می‌شوند.

او اضافه می‌کند: «ما به‌عنوان پیشنهاد این‌ها را می‌زنیم». ازآنجاکه این پاسخ به‌وضوح نوعی توجیه به‌نظر می‌آید، از او درباره اینکه آیا از جایی بر کار آن‌ها نظارت می‌شود یا خیر، می‌پرسیم و اینکه چطور لباسی که حتی روی تن مدل به‌گونه‌ای است که بدن شخص پیداست، اجازه تبلیغات پیدا می‌کند. این طراح در پاسخ می‌گوید به‌همین‌دلیل فروش حضوری نگذاشته‌اند تا پرو نداشته باشند و مشتری خودش از صفحه اینستاگرام، طرح دلخواهش را سفارش می‌دهد. البته، سوالات ما درباره مدل‌ها و مسأله مدلینگ بی‌جواب می‌ماند؛ اما دست‌کم این موضوع روشن می‌شود که چقدر میان طراحان لباس اختلاف‌نظر وجود دارد و نگاه آن‌ها چقدر بر کالا‌های موجود در بازار تأثیر می‌گذارد.

آیا نظارتی بر طرح‌ها هست؟

خانم زهدی وجود نظارت سازمان‌هایی، چون کارگروه مد و لباس کشور را تا آنجا که به خودش مربوط است، رد و تصریح می‌کند: «معتقدم قبل از اینکه جایی مثل کارگروه مد و لباس نظارتی وجود داشته باشد یا کسی بخواهد به طراح چیزی بگوید، خودِ من به عنوان طراح باید مدنظر داشته باشم که در جامعه‌ای با چه مختصاتی زندگی می‌کنم و در طراحی‌هایم این مختصات را لحاظ کنم». او تأکید می‌کند: «کسب این شناخت وظیفه طراح است و نباید این‌طور باشد که کسی به من بگوید جلو مانتو‌ها باید قزن داشته باشد. تمامی کار‌های خودِ من قزن دارد و وقتی در جامعه اسلامی ما، مانتو به‌عنوان پوشش اصلی زنان پذیرفته شده، نباید دوباره در آن دستکاری کنم که جهتش تغییر کند. بنابراین، متانت پوشش در چنین جامعه‌ای باید در طراحی در نظر گرفته شود. شخصا مشکلی با این موضوع ندارم و سعی می‌کنم در نظرش بگیرم».

طراح لباس سوگل طهماسبی نیز به عامل مهم سفارش و جهت بازار اشاره می‌کند و توضیح می‌دهد: «من یکی‌دو ماه است که تصمیم گرفته‌ام طرح‌های پوشیده و شیک برای خانم‌های محجبه طراحی کنم و این کار را هم شروع کرده‌ام؛ چون بسیاری از مشتریان ما خانم‌های محجبه‌ای هستند که تمایل دارند کار شیک و پوشیده استفاده کنند.

بااین‌حال، می‌گویند غالب این نوع کارها، شبیه لباس‌های عربی و ترکی است و اعتراض می‌کنند که کالای متناسب با سلیقه‌شان در بازار وجود ندارد». این مسأله از اهمیت ارتباط میان تولید و تقاضا پرده برمی‌دارد. طراح لباس سوگل طهماسبی به تأثیر میان فضای مدلینگ و طراحی‌های لباس‌ها را اشاره و یادآوری می‌کند: «من از وقتی تصمیم گرفتم طرح‌هایم را تغییر بدهم که برای عکاسی از طرح‌هایم روی تن مدل‌ها مراجعه می‌کردم. آن‌قدر حدود باز و رفتار خارج از عرفی میان عکاس و مدل وجود داشت که شخصا اذیت می‌شدم و مدام از خودم می‌پرسیدم چرا کسی باید به‌بهانه کار من به گناه بیفتد و باعثش من باشم؟ از آن به‌بعد بود که تصمیم گرفتم زمینه کاری‌ام را تغییر بدهم.

به‌همین‌دلیل، طراحی لباس عروس خانم طهماسبی را برعهده گرفتم تا به‌نوعی تبلیغی برای لباس عروس پوشیده کرده باشم». او همچنین توضیح می‌دهد از جایی نظارت خاصی بر کارش وجود نداشته و اصولا ارتباط سازمان‌یافته‌ای میان طراحان و مسوولان وجود ندارد. با‌این‌حال، طراح گمنام مصاحبه ما، استفاده‌نکردن از پارچه‌های نازک و بدن‌نما را ازجمله محدودیت‌های طراحی خود می‌داند و می‌گوید: «ما در انتخاب جنس پارچه‌ها حتی برای انتخاب پارچه‌هایی با تراکم کم و بدن‌نما محدودیت و در طراحی مدل‌ها ازنظر پوشیدگی مثلا در قد آستین‌ها هم مشکل داریم».

از همین‌جا موضوع کارگروه مد و لباس کشور و میزان و نحوه ارتباط آن با طراحان، مزونداران و تولیدی‌ها برایمان جالب می‌شود. طراحی که از ذکر نامش معذوریم، اظهار می‌کند: «چندباری این نهاد‌ها مرا دعوت کرده‌اند؛ اما هیچ‌وقت پیش نیامده بتوانم در جلساتشان شرکت کنم و البته، نظر و مورد خاصی هم اعلام نشده و از جایی با کسی در ارتباط نبوده‌ام». طراح لباس سوگل طماسبی هم می‌گوید آن‌ها چندباری تماس گرفته‌اند؛ اما ارتباطی برقرار نشده است. خانم زهدی هم معتقد است: «کاری که سازمان مد و لباس انجام می‌دهد، بیشتر نوعی سازماندهی ساختاری است و روی جنبه‌های محتوایی طراحی‌ها، نظر و نظارت خاصی ندارد». او اضافه می‌کند: «خود من چندین‌بار در نشست‌ها شرکت کرده‌ام؛ ولی درباره میزان و محدودیت طرح‌هایم با من صحبتی نشده است. شاید این به‌دلیل بی‌اشکال‌بودن طرح‌هایم باشد؛ اما به‌نظرم کلا در این حوزه وارد نمی‌شوند. من طرح‌هایم را هم که برای ارزیابی می‌فرستم، هیچ‌وقت ایراد نداشته‌اند».

ارتباط میان طرح‌های مزون‌ها و تولیدی‌ها موضوع دیگری است که اخیرا در بازار جلب توجه می‌کند. این طراحان برای این پرسش پاسخ‌هایی دارند که چطور همه طرح‌های موجود در بازار به‌طورناگهانی به یک شکل و شمایل درمی‌آیند و مثلا تمام مانتو‌ها جلوباز می‌شوند. آنان معتقدند تولیدی‌ها کار‌های مزون‌ها را کپی می‌کنند و راز هم‌جهت‌شدن هم همین است. این موضوع اگرچه به وجود معضل کپی‌کاری اشاره می‌کند، اهمیت نظارت بر کار طراحان و تأثیر آنان بر بازار مصرف را نیز می‌رساند.

تولیدکننده و مصرف‌کننده قربانی کپی‌کاری

مسأله کپی‌کاری یکی از جدی‌ترین معضلات حوزه طراحی پوشاک است که از یک سو، موجب زحمت طراحان شده و از سوی دیگر، ارتباط میان تولیدی‌ها و طراحان را برهم زده و علاوه‌بر‌این، بر فقدان تنوع در بازار مصرف هم تأثیر گذاشته است. خانم زهدی اظهار می‌کند در کارش با مشکل خاصی روبه‌رو نبوده است؛ جز اینکه مسأله کپی‌رایت مشکلات زیادی برای طراحان ایجاد کرده است. او می‌گوید: «خیلی‌ها خودشان را طراح می‌دانند؛ اما بازهم همین کپی‌کاری را انجام می‌دهند. البته، بخشی از این افراد طراح هم نیستند و صرفا مزون دارند. آن‌ها صفحات طراحان را دنبال می‌کنند و کار‌های موفقی که می‌بینند در چند سال متوالی کسی تبلیغ می‌کند و فروخته می‌شود، با تغییرات کوچکی در رنگ یا جزئیات، روانه بازار یا گاهی هم عینا کپی می‌کنند تا از فروش‌شان مطمئن باشند». او ثبت طرح‌ها را راهکار سایر کشور‌ها برای حل این مشکل معرفی می‌کند و توضیح می‌دهد: «با وجود اینکه سازمان مد و لباس طرح‌ها را ثبت شیما می‌کند، این کار تبعات حقوقی لازم را ندارد و وقتی طراح ببیند که هم او و هم کسی که از کارش کپی کرده‌اند باهم به‌طور‌مساوی عضو یک سازمان هستند، دیگر رغبتی به این ثبت از خود نشان نمی‌دهد؛ چرا که اثرش را واقعی نمی‌داند». او بر این باور است که این طرح‌ها در کشور ما بدون پختگی لازم اجرا می‌شوند.

 

منبع: افکارنيوز

کلیدواژه: تبلیغات مدلینگ سلبریتی ها

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.afkarnews.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «افکارنيوز» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۴۱۱۹۵۵۵ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

عروس بزرگ امام : نمی خواستم ازدواج کنم، قصد داشتم به درسم ادامه بدهم و به کشورهای خارجی سفر کنم؛ اما..

معصومه حائری عروس امام خمینی و همسر شهید آیت الله سیدمصطفی خمینی صبح امروز پس از یک دوره بیماری دار فانی را وداع گفت.   سایت جماران به همین مناسبت بخش هایی از گفتگو با عروس بزرگ امام را منتشر کرده است، که بدون دخل و تصرف در آن، در ادامه می آید؛   عروس ارشد امام خمینی، بانوی فاضله سرکار خانم معصومه حائری فرزند مرحوم آیت‌الله شیخ مرتضی حائری و همسر شهید آیت‌الله سید مصطفی خمینی علی‌رغم رنج‌ها، سختی‌ها و مشکلات فراوانی که در دوره‌های مختلف زندگی مخصوصا در روزگار تبعید حضرت امام که از غربت سر در می‌آورد و پس از آن با شهادت همسر و چشیدن مصائب این فقدان غم‌بار روبرو می‌شود اما همچنان مادر بودن و ستون‌ خانه بودن در فقدان همسر را تجربه می‌کند و هیچ حادثه‌ای در صراط مستقیم زندگی اخلاقی،‌فکری و اجتماعی او خللی ایجاد نمی‌کند و همچنان بر عشق خود نسبت به«مصطفی» و «امامِ مصطفی» استوار است و طعم شیرین روزهای با ایشان بودن را زمزمه می‌کند.   مشروح گفتگوی حریم امام با معصومه حائری را می خوانید؛     *اگر درباره ازدواجتان با مرحوم حاج آقا مصطفی، خاطرات و نکاتی دارید بفرمایید.   در واقع من نمی‌خواستم ازدواج کنم و قصد داشتم به درسم ادامه بدهم و به کشورهای خارجی سفر کنم؛ اما طبق رویه و روال خانواده‌های سنتی، پدرم نظرش این بود که من ازدواج کنم و من هم قبول کردم و مرحوم حاج آقا مصطفی هم چون به پدرم علاقه داشت، از من خواستگاری کرد و پدرم نیز به جهت اعتمادی که به امام و حاج آقا مصطفی داشت جواب مثبت داد؛ اما مادرم گفت موافقت شما کافی نیست و خود دختر هم باید قبول کند و شما با این که این دختر هنوز آقا مصطفی را ندیده است، چطور با ازدواج این‌ها موافقت کردید؟! پدرم آدرس محل مباحثه حاج آقا مصطفی را به ما داد و گفت فردا با هم به محل بحث حاج آقا مصطفی بروید و پس از مباحثه ایشان را ببینید.   روز بعد من و مادرم به محلی که پدرم آدرس داده بود رفتیم و حاج آقا مصطفی را که در میان بقیه طلبه‌ها مشخص بود و قد بلند و قیافه خیلی خوبی داشت و به نظرم مدرن و امروزی می‌آمد دیدیم و با این که روحانی و ملبس بود، اما معلوم بود که با سایر روحانیون و طلاب تفاوت دارد.   من رضایت خودم را اعلام کردم و عقد خوانده شد و پس از یک سال ازدواج کردیم. حاج آقا مصطفی انسان خوب و فهمیده‌ای بود و ما با هم جور بودیم و افکار و عقایدمان با هم هماهنگ بود. با پیش آمدن وقایع انقلاب و تبعید امام و حاج آقا مصطفی به ترکیه و سپس عراق، من هم به همراه همسر امام به نجف رفتم و من نزدیک سه سال پدر و مادرم را ندیدم و در این مدت، امکان تماس تلفنی و حتی نامه‌نگاری وجود نداشت و من هیچ خبری از پدر و مادرم نداشتم و نمی‌دانستم در چه وضعیتی هستند، آیا زنده هستند یا نیستند و این وضعیت برای من که در اول جوانی بودم خیلی سخت بود...   *شما در زمان تبعید امام و حاج آقا مصطفی در ترکیه به آنجا نرفتید؟   حاج آقا مصطفی خیلی دوست داشت من و بچه‌ها هم به ترکیه برویم و در کنارشان باشیم، اما امام مخالفت کرده و گفته بود شرایط برای آمدن آن‌ها مناسب نیست. این نکته نیز جالب و گفتنی است که مرحوم حاج آقا مصطفی از حضور در نجف و در کنار برخی از روحانیونی که افکار متحجرانه‌ای داشتند ناراحت بود.   *شما در نجف، منزل مستقل داشتید یا در منزل امام بودید؟   در اوایل با امام زندگی می‌کردیم و امام هم خیلی به من علاقه داشت و یادم هست هر هفته که می‌خواست سر و صورتش را اصلاح کند، به من می‌گفت بیا رو به روی من بنشین تا در کنار اصلاح کردن با هم حرف بزنیم. آقا در آن زمان خودش سر و صورتش را اصلاح می‌کرد و علاوه بر کوتاه کردن موهای سر و صورت، موهای پرپشت ابروهایش را که روی چشمش را می‌گرفت کوتاه می‌کرد. مژه‌های امام هم خیلی بلند بود و من به شوخی می‌گفتم مژه‌هاتان را هم کوتاه کنید. آقا خیلی تمیز و اهل رعایت بهداشت بود، به طوری که ما سر سفره برای ایشان دو تا چنگال می‌گذاشتیم تا اگر دو نوع غذا در سفره بود، هر کدام را با چنگال جداگانه‌ای بردارد. ایشان این قدر تمیز و اهل مراعات بود که می‌گفتم من خانواده‌های روحانی زیادی را دیده‌ام، اما شما از همه مدرن‌تر و امروزی‌تر هستید.   یادم هست یک بار مرحوم حاج احمد آقا پیش ایشان می‌خواست با دست غذا بخورد که فرمود احمد، اگر می‌خواهی با دست غذا بخوری، برو بیرون بخور! باز به یاد دارم که خانم در بشقابی که پلو خورده بود و می‌خواست خربزه بگذارد و بخورد، باز آقا به ایشان تذکر داد. آقا خیلی مرتب و تمیز بود و به عنوان نمونه دیگر، یک میز جلوی درب خانه بود که آقا وقتی وارد منزل می‌شد، کفش‌هایش را در می‌آورد و داخل آن می‌گذاشت و یک جفت دمپایی برمی‌داشت و می‌پوشید.   *حاج مصطفی هم مثل امام، مرتب و تمیز و اهل مراعات بود؟   ایشان هم خیلی مراعات می‌کرد؛ منتها در این زمینه به غیر از من به کس دیگری چیزی نمی‌گفت و تذکر نمی‌داد. به هر تقدیر به سؤال قبلی شما برگردم که ما پس از مدتی، در نزدیکی منزل آقا منزلی را گرفتیم و به آنجا رفتیم؛ اما مرتب به خانه آقا و پیش خانم می‌رفتم و رفت و آمد می‌کردم و برخی از کارهای منزل امام از جمله اتوکردن لباس‌های امام و خانم را انجام می‌دادم و آقا مقید بود که لباس تمیز و اتوکشیده بپوشد؛ چون هوا گرم بود و قبای تابستانی را زود، زود می‌شستند و من هم اتو می‌کردم. امام در ایران هم این رویه را داشت؛ منتها در این‌جا اتوکش داشتند و اتو کردن به عهده من نبود.   *همان‌طور که همه می‌دانند حاج آقا مصطفی در بیرون و با رفقا و دوستانش خیلی شوخی می‌کرد و اهل مزاح بود؛ آیا در خانه هم همین‌طور بود؟   همان‌طور که گفتم آقا مصطفی مثل بقیه آخوندها و روحانیون نبود و خیلی مدرن و امروزی بود و مثل برخی از روحانیون در خیلی از مسائل و موضوعات از جمله حجاب، سختگیری نمی‌کرد و به من نمی‌گفت این جوری رو بگیر و یا آن‌گونه که در میان زنان نجف، به‌خصوص زن‌های روحانیون متداول و متعارف بود، از من نمی‌خواست مثل آن‌ها پوشیه بزنم؛ ولی دیگران در این زمینه سختگیری می‌کردند و اگر بدون پوشیه بیرون می‌آمدیم، به امام خبر و گزارش می‌دادند.   یادم هست یک روز که پوشیه‌ام را روی صورتم نینداخته بودم، یک روحانی دنبالم آمد و گفت پوشیه‌ات را روی صورتت بینداز، اما من اعتنا نکردم و به راهم ادامه دادم، ولی او دست بردار نبود و تا درب منزل مرا تعقیب کرد و به دنبالم آمد و خانه را شناسایی کرد و بعداً قضیه را به حاج آقا مصطفی گفت، اما حاج آقا مصطفی که اصلاً به این چیزها اعتقاد نداشت، به جای این که دل به دل او بدهد، چند تا بد و بیراه به او گفت. آقا مصطفی اصلاً از وضعیت نجف راضی نبود و می‌گفت اگر به خاطر امام نبود، در این‌جا نمی‌ماندم و به ایران برمی‌گشتم؛ البته جدا از وضعیت امام، خود ایشان هم اگر به ایران می‌آمد دستگیر می‌شد.   *اگر ممکن است ماجرای رحلت مشکوک حاج آقا مصطفی را برای ما شرح بدهید.   ما یک خدمتکار خانم داشتیم که اصالتاً یزدی بود و وقتی که من ازدواج کردم، پدرم این خانم را برای کمک به من آورد و در نجف هم پیش من بود تا این که وفات کرد و از دنیا رفت.   من قضایای شب رحلت حاج آقا مصطفی را از زبان این خدمتکار که به او ننه می‌گفتیم و زن خیلی فهمیده‌ای بود و علیرغم بی‌سوادی، خیلی دانا بود و به همین جهت امام هم به او احترام می‌گذاشت، نقل می‌کنم؛ چون خودم مریض بودم و در طبقه پایین منزل پیش بچه‌ها خوابیده بودم.   ننه می‌گفت آن شب وقتی حاج آقا مصطفی به خانه آمد، به من گفت درب خانه را ببند، ولی قفل نکن؛ چون قرار است کسی به ملاقات من بیاید؛ شما هم برو بخواب. ننه می‌گفت من به اتاقم رفتم، اما نخوابیدم. اتاق ننه رو به روی در خانه بود و می‌توانست ببیند چه کسی وارد منزل و یا خارج می‌شود. حاج آقا مصطفی هم طبق معمول برای مطالعه به کتابخانه خودش در طبقه بالا رفت تا مطالعه کند. عادت حاج آقا مصطفی این بود که از سر شب تا اذان صبح مطالعه می‌کرد و پس از اذان، نماز صبح را می‌خواند و می‌خوابید.   آن شب ننه دیده بود چه کسانی پیش آقا مصطفی رفته بودند و همه آن‌ها را شناخته بود و ما هرچه اصرار کردیم اسم از آن‌ها را به ما نگفت. ننه صبح خیلی زود صبحانه حاج آقا مصطفی را برده بود و ایشان را برای خوردن صبحانه صدا زده بود، اما دیده بود ایشان بیدار نمی‌شود و به همین علت پیش من آمد و گفت هرچه حاج آقا مصطفی را صدا می‌زنم بیدار نمی‌شود.   من به طبقه بالا رفتم و دیدم حاج آقا مصطفی در حالت نشسته، به روی میز کوچکی که جلویش بود افتاده و خم شده است. من جلو رفتم و آقا مصطفی را از روی میز بلند کردم و روی زمین خواباندم و دیدم بدنش خیلی گرم و از عرق بسیار زیاد، کاملاً خیس و نقاطی از بدنش کبود است.   ننه فوری از خانه بیرون رفت تا همسایه‌ها را صدا بزند و کمک بگیرد که دیده بود آقای دعایی در همسایگی ما بود، ننه قضیه را به آقای دعایی گفت و ایشان به همراه چند تن از همسایه‌ها آمدند و حاج آقا مصطفی را به بیمارستان بردند، ولی دیگر کار از کار گذشته و حاج آقا مصطفی از دنیا رفته بود.   *واکنش حضرت امام و خانم ایشان نسبت به رحلت حاج آقا مصطفی را توضیح بفرمایید؟   ما از آقا هیچ نوع گریه و زاری و اظهار ناراحتی ندیدیم؛ آقا مردی فوق‌العاده و بسیار جدی بود و من کسی مثل ایشان ندیده بودم؛ اما خانم اگرچه در انظار عموم گریه نمی‌کرد، ولی دور از چشم دیگران در طبقه دوم منزل گریه می‌کرد و یک شمدی که حاج آقا مصطفی هنگام نماز روی دوشش می‌انداخت، برمی‌داشت و روی سینه‌اش می‌گذاشت و اشک می‌ریخت و گریه و زاری می‌کرد. به حسین هم فوق‌العاده علاقه داشت و عاشقانه به حسین علاقه و محبت می‌ورزید و حسین در بچگی مدت‌ها پیش ایشان بود و محبت خانم به حسین را من نمی‌توانم بیان و توصیف کنم.   خازن‌الملوک، مادر خانم که آن زمان سالانه، هشت، نه ماه به نجف می‌آمد و پیش ما می‌ماند، به من می‌گفت حسین را پیش خودت ببر و نگذار این‌جا بماند چون خانم از شدت علاقه‌ای که به حسین دارد، نمی‌تواند به او امر و نهی کند و به تربیتش برسد و حسین هم لوس و ننر می‌شود و نمی‌تواند به خوبی درس بخواند؛ چون خانم به حسین می‌گفت اگر دوست نداری، مدرسه نرو! به همین جهت خازن‌الملوک به من کمک کرد تا حسین را پیش خودم ببرم و به درس و تکالیف و امور مدرسه‌اش برسم؛ البته تحمل دوری حسین برای خانم خیلی سخت و مشکل بود.   ناگفته نماند که خود آقا هم به حسین و دخترم مریم خیلی علاقه داشت و من یادم هست یکی از دخترهای آقا و عمه بچه‌ها به امام اعتراض کرد که چرا به بچه‌های من این‌قدر علاقه و توجه نشان نمی‌دهید؟ آقا هم فرمود حسین بچه من و قلب من است. علاقه و محبت امام به بچه‌های من هم خیلی زیاد و غیرقابل توصیف است. برخورد و التفاتی که امام با بچه‌های من داشت و با هیچ کس دیگر نداشت و وقتی حسین پیش ایشان می‌رفت، می‌گفت بنشین و یک میوه و مثلاً پرتقال بخور تا ببینم که تو خوردی. با مریم هم مثل حسین رفتاری بسیار مهربانانه و ملاطفت‌آمیز داشت. این علاقه به قدری زیاد بود که خود حاج آقا مصطفی ‌گفت من از علاقه فوق‌العاده شما به این بچه‌ها تعجب می‌کنم. امام هم فرمود اگر نوه‌دار بشوی، احساس مرا درک می‌کنی.   یادم هست مریم وقتی به سن مدرسه رفتن رسید، حاج آقا مصطفی او را به جای مدرسه رسمی، به آموزشگاه زبان عربی و قرآن که خواهر مرحوم شهید صدر تأسیس کرده بود فرستاد و مریم به خوبی زبان عربی و قرآن را فراگرفت، به طوری که خود خانم صدر آمد و گفت مریم مثل بلبل عربی حرف می‌زند، چرا شما نمی‌گذارید به مدرسه برود و درس بخواند؟ قرآن را نیز در همان سن کم خیلی خوب یاد گرفته بود و گاهی پیش آقا می‌رفت و در حالی روسری ژرژت سفید به سر کرده بود، با لهجه عربی قرآن می‌خواند که آقا خیلی ذوق می‌کرد و خوشش می‌آمد و لذت می‌برد. پس از این که مریم زبان عربی را یاد گرفت، برخلاف دخترهای سایر علما و روحانیون به مدرسه ‌رفت و چون از هوش خیلی بالایی برخوردار بود، در درس هم پیشرفت بسیار خوبی داشت.   *حاصل ازدواج شما با حاج آقا مصطفی چند تا فرزند است؟   خدا چهار فرزند به من داد که دو تا از آن‌ها از دنیا رفتند و الان تنها حسین و مریم برای من باقی مانده‌اند.   *علت وفات آن دو تا بچه چه بود و کجا از دنیا رفتند؟   هر دو دختر بودند و یکی در ایران و یکی در نجف از دنیا رفت. اولی چند روز بعد از به دنیا آمدن از دنیا رفت و علتش هم این که اوضاع ما در آن ایام به خاطر مسائل انقلاب خیلی ناجور و نامناسب و دگرگون بود و در همان ایامی که تازه این دختر به دنیا آمده بود، نیروهای دولتی وارد منزل ما ‌شدند و هول و هراس ایجاد ‌کردند و حال خود من خیلی بد و خراب بود و شاید این بچه بر اثر همان مسائل مُرد و از دنیا رفت.   دومی هم بلافاصله بعد از تولد و بر اثر یک بیماری کشنده از دست رفت؛ البته برخی به من می‌گفتند که این فرزندم، پسر بوده و اطرافیانم برای این که من بیش از اندازه ناراحت نشوم، گفتند دختر بوده است.   *شخصیت حاج آقا مصطفی چطور بود؟   حاج آقا مصطفی خیلی مدرن و امروزی بود و شباهتی به آخوندهای دیگر نداشت و مثل آخوندها نعلین نمی‌پوشید و کفش‌هایش از خارج می‌آمد و با این اوصاف زندگی کردن در نجف برای او خیلی سخت بود. آقا و حاج آقا مصطفی هر دو عجیب و غریب بودند؛ مثلاً آقا خیلی منظم و دقیق بود و همیشه دقیقاً سر وقت غذا می‌خورد و در این زمینه این خاطره شنیدنی است که در زمان تبعید آقا در نجف، گاهی من و خانم به ایران می‌آمدیم و امام تنها بود و حاج آقا مصطفی برای این که ایشان تنها نباشد، پیش امام می‌رفت و با ایشان غذا می‌خورد.   یک روز حاج آقا مصطفی کمی دیرتر رفت و دید امام غذایش را سر وقت و مطابق معمول خورده و منتظر ایشان نمانده است. بعد از آن، هر روز حاج آقا مصطفی می‌رفت و موقع غذا خوردن، کنار امام می‌نشست و فقط نگاه می‌کرد و لب به غذا نمی‌زد و امام هم انگار نه انگار، به غذا خوردن ادامه می‌داد و اصلاً به حاج آقا مصطفی تعارف نمی‌کرد تا غذا بخورد. پدر و پسر کار خود را بلد بودند.   به هر حال آقا و خانم خیلی مرتب و منظم و دقیق بودند؛ چون خانم که اصالتاً تهرانی و امروزی و از یک خانواده اصیل بود و خود آقای خمینی هم اصالت خانوادگی بالایی داشت و برادر ایشان، مرحوم آقای پسندیده هم یک آدم حسابی به تمام معنا بود.   *حسین آقا می‌گفت بعد از رحلت حاج آقا مصطفی اگر جریان انقلاب و مبارزه پیش نمی‌آمد و فکر و ذهن امام معطوف به این مسائل نمی‌شد، امام از غصه مرگ حاج آقا مصطفی دق می‌کرد و از دنیا می‌رفت.   بله، همین‌طور است و واقعاً آقا علاقه زیادی به حاج آقا مصطفی داشت، ولی سیستم و شخصیت ایشان طوری بود که ناراحتی و غم و غصه خود را بروز نمی‌داد.     *شخصیت و رفتار امام چطور بود؟   آقا هم جزو بهترین شخصیت‌هایی بود که من دیده بودم. آقا، هم مهربان واقعی بود و هم خیلی امروزی و مدرن بود و یادم هست شب‌ها که برای نماز شب بلند می‌شد، مقداری سیب و پرتقال توی بشقاب می‌گذاشتم و می‌بردم و کنار سجاده ایشان می‌گذاشتم تا میل کند. من با آقا زندگی کردم و از همه حرکات و سکنات آقا خوشم می‌آمد و هیچ وقت کاری نکرد که من ناراحت بشوم و خیلی به من علاقه داشت و همان‎طور که گفتم خیلی تمیز و مرتب بود و یادم هست یک بار گوشه قبایش به ظرف غذا یا چنین چیزی مثل آن خورد که فوری گوشه قبا را بالا زد و به طرف دستشویی رفت و قبا را درآورد و گوشه قبا را شست و برگشت.   یک بار به ایشان گفتم شما که در خمین بزرگ شدی، چرا این قدر مدرن و امروزی و تمیز و مرتب هستی؟! ایشان هم می‌خندید.   من با این که مَحرم امام بودم، اما با چادر چیت خانگی پیش ایشان می‌رفتم و حاج آقا مصطفی به من می‌گفت چرا با چادر پیش آقا می‌روی؟! من هم در جواب می‌گفتم ما در خانواده خودمان این‌جوری بودیم و عادت کردیم تا این که احمد آقا ازدواج کرد و خانم ایشان بدون چادر پیش امام می‌آمد.   *حاج آقا مصطفی هم اهل تهجد و شب زنده‌داری و مناجات بود؟   بله و در کنار این تقیدات، خیلی مدرن و امروزی هم بود؛ به‌طوری که وقتی مسافرت می‌رفتیم، به من می‌گفت عبا یا همان چادر عربی را از روی سرت بردار! من گمان می‌کردم قصد شوخی دارد و سر به سر من می‌گذارد؛ اما دیدم خیلی جدی می‌گوید وقتی بیرون می‌آییم، چادر را بردار و روسری به سر کن و خوب و محکم ببند و لباس مناسب بپوش تا راحت باشی و به‌راحتی تردد کنی. خودش هم چندان در بند تقیداتی که آخوندها دارند نبود.   *در باره ارتباط امام موسی صدر با حاج آقا مصطفی هم خاطره دارید؟   امام موسی صدر خیلی با حاج آقا مصطفی دوست بود و در نجف به منزل ما می‌آمد و گاهی در منزل ما می‌خوابید و یادم هست که چون قد بلندی داشت، پاهایش از پتو بیرون می‌زد. ناگفته نماند که امام موسی صدر عاشق پدرم بود و برای نزدیک‌تر شدن به پدرم، از خواهرم که آن زمان حدود یازده سال داشت و کوچک بود خواستگاری کرد که پدرم گفت اولاً این دختر هنوز بچه است و ثانیاً با این قد بلند و سر به فلک کشیده تو، شما از نظر ظاهری هم تناسبی با هم ندارید. خواهرم ده سال از من کوچک‌تر است و درس‌خوانده است و تحصیلات عالیه دارد و در قم زندگی می‌کند و الان که من زمین‌گیر شده‌ام، تلفنی با هم ارتباط داریم.   *اگر زمان به عقب برگردد و خانم معصومه حائری یزدی جوان شود و حاج آقامصطفی دوباره از ایشان خواستگاری کند، آیا جواب ایشان مثبت است؟   حتماً؛ چون حاج آقا مصطفی را خیلی دوست داشتم. کانال عصر ایران در تلگرام بیشتر بخوانید: عروس بزرگ امام خمینی درگذشت؛ معصومه حائری که بود؟

دیگر خبرها

  • ۵۰۰ اثر به جشنواره مد و لباس اروند راه یافتند
  • بازداشت سرایدار خیانتکار یک مزون در شمال تهران
  • اجرای دیالوگ ترانه علیدوستی به زبان کره ای توسط بازیگر زن «نون خ» | آرزوی سلامتی خانم بازیگر برای ترانه علیدوستی + ویدئو
  • سینما اسیر سندرم فتوشاپ
  • روایت سرمربی سپاهان از مسلمان شدن و ازدواج با خانم بازیگر
  • کادر درمان آینده در لباس عروسی و دامادی
  • یک معلم درکلات کلاس درس را به منزل دانش آموز بیمار برد
  • معلم فداکاری که کلاس درس را به منزل دانش آموز بیمار برد + عکس
  • حرف‌های جالب عروس بزرگ امام: نمی‌خواستم ازدواج کنم اما.. /آقا مصطفی، روحانیِ مدرنی بود و در حجاب سختگیری نداشت
  • عروس بزرگ امام : نمی خواستم ازدواج کنم، قصد داشتم به درسم ادامه بدهم و به کشورهای خارجی سفر کنم؛ اما..